دانشنامه هیولاهای استرمانت(7)کولاک برفامبی های مرموز

کتاب دانشنامه هیولاهای استرمانت(7)کولاک برفامبی های مرموز : بخشی از کتاب: الکساندر گازی به ساندویچش زد: «نمیدونم، لابد کار یکی بوده دیگه.» ریپ گفت: «خواب دیدی خیر باشه. کار من نبوده. من کل صبح روی تپه نمک، دفتر چه راهنمای اطفای حریق رو می‌خوندم. نیکی گفت: منم هم تمرین قایق رانی می‌کردم. دیگه استاد شدم. ریپ نقشه را از کوله پشتی الکساندر کشید بیرون : بی خیال ... بذار ببینیم تو چه گُلی به سرمون زدی؟ نیکی مات و مبهوت ماند: وای، نقشه‌ات حرف نداره سمندر! و...