کتاب فردی فرفره14-وحشت در اردو : بخشی از کتاب: جَستی زدم و از روی تختم بلند شدم و به طرف اتاق سوزی رفتم. در اتاقش بسته بود؛ بنابراین دستگیرهی در را آهسته چرخاندم و پاورچین پاورچین وارد اتاقش شدم. سوزی راحت خوابیده بود و با صدای بلند خروپف میکرد. قصد داشتم یک روز صدای خروپف کردنش را بر روی نوار ضبط کنم و بعدا برای خودش پخش کنم تا صدای وحشتناک خودش را بشنود. این طوری حسابی میخندیدیم. اتاق سوزی را با سرعت بررسی کردم، ولی چراغ قوهام را پیدا نکردم. حالا مجبور بودم همه جا را حسابی بگردم. چهار دست و پا شروع به جستوجو در اتاق کردم. نگاهی به قفسهی کتابهای سوزی انداخت، اما چراغ قوه انجا نبود. کف کمد دیواری اتاقش را بررسی کردم، ولی چراغ قوه آنجا هم نبود. به پشت میزش نگاهی انداختم، اما آنجا هم چیزی پیدا نکردم. میخواستم نگاهی به زیر تخت خواهرم هم بیندازه که به طور اتفاقی سرم به تخت خورد و...
0 نظر