کتاب ماجراهای عجیب و غریب و چه بسا خنده دار : در رویای یک نیمه شب تابستان، با کالسکه از خیابان‌های خلوت شهر می‌گذشتم. صدای سم اسب‌ها روی سنگ‌فرش مرا به یاد ترانه و آهنگ «کالسکه‌ی زرینی در سکوت ماه» می‌انداخت. در گوشه‌ی نیمه تاریک نبشی یک خیابان، زیر تیر چراغ برق و نم نم باران، مرد ناشناسی، با دیدن من کلاه سیلندری که بر بستر داشت به نشانه‌ی سلام بلند کرد ولی ناگهان آن را روی گربه‌ای که جلوی او ظاهر شده بود انداخت. یک گربه‌ی سفید و سیاه که با چابکی عرض خیابان را طی کرد و کلاه او را با خود برد و...
محصولات مرتبط
50,000 ریال
پرواز عقاب
70,000 ریال
فرود عقاب
85,000 ریال
هنرمند چهره پرداز
55,000 ریال
نبرد با تیتان ها
1,680,000 ریال
نادیا
500,000 ریال
مقصر کیست ؟
180,000 ریال
در مایه های ایرانی
450,000 ریال
خلوت
440,000 ریال
ترجمان دزدها
180,000 ریال
0 نظر