کتاب سربازان نیار-خاطرات کلام اله اکبرزاده :قبل از ظهر سومین روز از مهرماه ???? به محل کارم آمد. پیش از آن او را ندیده بودم و نمیشناختم. او نشست و قبل از خوردن چای، حرف دلش را زد: «دنبال کسی میگشتم خاطراتم را بنویسد؛ اما دلم میخواهد شما این کار را بکنید.». علاقه، صراحت و سادگی او مرا بر آن داشت پاسخ مثبت به درخواستش بدهم. قرارگذاشتیم و در روزهای بعد او را بیشتر شناختم؛ کلام الله اکبرزاده چهارمین فرزند مرحوم کریم اکبرزاده، متولد هفتم اسفند ???? در روستای نیار از توابع اردبیل. او در ?? سالگی به جبهه رفته بود و حالا کارمند شهرداری و پدر سه دختر بود. مصاحبههایم با او تا عصر آخرین روزهای زمستان آن سال ادامه یافت و اکبرزاده از خانواده، آنقلاب، روزها و ماههای حضورش در جنگ تحمیلی حرف زد؛ آنگونه که نه سرما را حس کردیم و نه گذر زمان را و...
0 نظر