کتاب مدرسه پر ماجرا(42)مدرسه بی مدرسه : چکیده: یک عده از آتش نشانها از ماشینهای آتش نشانی پایین پریدند و شلنگهای آب را روی آقای کلاتز ومعلمهای ما گرفتند. معلمها جیغ میزدند، داد و فریاد میکردند و حسابی دیوانه شده بودند. بعد چند تا سگ باحال از ماشینهای پلیس بیرون پریدند و شروع کردند به تعقیب معلمها! باید آنجا بودید و خودتان میدیدید! خیلی خندهدار بود. ما با چشمهای خودمان به طور زنده و مستقیم این صحنه را دیدیم. خب راستش دیدن این چیزها با چشمهای دیگران خیلی سخت است. آندرا سرش را تکان داد و گفت: «اوه! اصلا دلم نمیخواهد این جور صحنهها را ببینم. خشونت را دوست ندارم.» پرسیدم: تو چه دشمنیای با خشونت داری؟ و...
0 نظر