کتاب 46 داستان عاشقانه : بخشی از کتاب: فردای آن روز شنبه بود. او از خواب برخاست. نامه های الکترونیکی خود را بررسی کرد. امیدوار بود که فرشته ی گم شده در چت روم باشد. متوجه شد نامه ی جدیدی از طرف فرشته ی گم شده برایش ارسال شده... ناگهان صدایی آرام به گوشش رسید. به سوی صدا برگشت... من اینجا هستم، عشق من. مدتهای مدیدی است که انتظارت را کشیدهام. اما تو دیگر اینجا هستی، و ما تا ابد در کنار هم خواهیم ماند. و نیمه شب بود که او وارد زندگی جدیدش شد. دری به سوی آیندههای زیبا باز شده بود. آینده و آغاز زندگی جدید و...
0 نظر