کتاب خاطرات یک خنگول 1 : بخشی از کتاب: نیکی مکسول که تازه به مدرسه جدیدش آمده، از ترس اینکه همکلاسیهایش بفهمند پدرش چکاره است، تنهایی به مدرسه میرود و هیچ دوستی ندارد. نیکی خودش را یه دختر با استعداد میداند، اما دیگران در مورد او اینطور فکر نمیکنند. او عادت دارد خاطراتش را بنویسد، خاطرات یک دختر حساس و رویا پرداز. بعضی وقتا شک میکنم مامانم مرگِ مغزی شده، اما بعضی روزا مثل امروز مطمئن میشم که مرگِ مغزی شده. داستان از امروز صبح شروع شد که من خیلی عادی از مامانم پرسیدم واسهم گوشی جدید آیفون رو که تقریباً میشه باهاش هر کاری انجام داد، میخره یا نه و...
0 نظر