کتاب فقط سایه یک انسان : بخشی از کتاب: آذر چشمانش را ریز کرد و در تصویر آینه دقیق شد. از آن سوی آینه، دختری به او نگاه می‌کرد. صورتش بی‌رنگ، چشم‌هایش سرخ و پف کرده، پای چشم‌هایش کبود؛ حال زاری داشت! سرش را کج کرد. دختر آینه هم با او همراه شد. آذر از او پرسید: «آرایش بکنم یا نه؟!» لب‌های بی‌رنگ دختر آینه جنبید و کلمه‌های گنگی را به زبان آورد. چند روزی می‌شد که این جمله‌ی تبلیغاتی(هیچ کس تنها نیست-همراه اول)، ذهن پیر زن را به خود مشغول کرده بود. شاید اگر او هم تلفن همراه می‌خرید، از تنهایی رها می‌شد. یک مشت اَرزَن پشت پنجره ریخت و منتظر آمدن گنجشک‌ها شد و...
محصولات مرتبط
800,000 ریال
زندگی پیش رو
1,590,000 ریال
آخرین باری که می گوییم خداحافظ
1,650,000 ریال
معمای آگاتا کریستی
2,590,000 ریال
نقاب ها و سایه ها
1,100,000 ریال
شهر بادخیز
1,650,000 ریال
وسوسه های کوچک
750,000 ریال
داستان های پنجاه و پنج کلمه ای
2,500,000 ریال
پاییز بود
650,000 ریال
استخر شیرجه
850,000 ریال
0 نظر