کتاب قصه های من و مامان(4) : بخشی از کتاب: مامان قصهکبوترهایی را برایم گفت که به جای پست، نامهرسانی میکردند. خیلی دوست داشتم یکی از اینها را داشتم تا مرتب برای بابای خوبم نامهببرد، یک روز زنگ تفریح چشمم به کبوتری افتاد که پشت پنجرهکلاسمان ایستاده بود و هی بغبغو میکرد. پنجره را باز کردم تا ببینم که آیا کارهای پست هم انجام میدهد یا نه، ولی او یک مرتبه پرید توی کلاس. البته اهل درس و مشق هم نبود برای همین هی میپرید این طرف کلاس هی آن طرف کلاس. بچهها هم سر و صدا میکردند و دفتر و کتاب برایش پرت میکردند و...
0 نظر