کتاب بگو ببارد باران : بخشی از کتاب: بگو ببارد باران نام کتابی است به نویسندگی خانم مرضیه نظرلو که مستند روایی زندگی شهید احمدرضا احدی را در بر دارد و توسط نشر نارگل به چاپ رسیده است. روایت کتاب دوم شخص است و شیوایی قلم نویسنده کاری میکند که خودت را در داستان حس کنی و سطر سطر کتاب را به چشم دل ببینی. کتابی که میتوانی خودت را به دستش بسپاری تا فناء فی الله شدن جوانی بیستساله را نشانت بدهد. تا نشانت بدهد چقدر باید دلداده محبوب باشی تا لعاب دنیا و هر آنچه در آن است را رها کنی. اول فرد کنکور پزشکی باشی و هل من ناصر ینصرنی انقلاب و امام زمانت را لبیک بگویی. همه بخواهند نگاهت دارند و تو بخواهی قدم در راه یاران سیدالشهدا بگذاری، قدم بگذاری و بروی تا در آتش عشق محبوب ذوب شوی، و اینگونه گمنام در زمین و مشهور در آسمان شوی. احمدرضا به ما میآموزد اگر بخواهی به یاری انقلاب بروی اول باید جهاد اکبر کنی. آرمانگرایی توام با واقعبینی احمدرضا او را بین جبهه دفاع و جبهه علم به رفت و آمد میاندازد و گاهی در خط مقدم قرار میدهد که کلاس عشاق است و گاهی در کلاس درس که نیاز اسلام و انقلاب است و چه خوب نویسنده این را به تصویر کشیده. طرح جلد کتاب تصویر کارت عضویت شهید در کتابخانه دانشگاه شهید بهشتی است که خود شاهدی است بر این که شهید احمدرضا احدی از هر آنچه که کمال اعتبار دنیوی است دل کنده و آنقدر رفته تا به محبوب خود رسیده. گزیدهای از کتاب: دیگر نمیخواهم زنده بمانم. من محتاج نیست شدنم. من محتاج توام خدایا! بگو ببارد باران که کویر شورهزار قلبم سالهاست که سترون مانده. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم...خدایا! دیگر طاقت ماندن ندارم. بگذار این خشکزار وجودم، این مرده قلب من، دیگر نباشد. بگذار این دیدگان دیگر نبیند، بس است هرچه دیدهاند. بگذار این گوشهای صُمّ دیگر نشنوند، بس است هرچه شنیدهاند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند، بس است هرچه جنبیدهاند.خدایا! دوست دارم تنهای تنها بیایم. دور از هر کثرتی، دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی. خدایا! دوست دارم سوختن را، فنا شدن را، از همه جا جاری شدن را، به سوی کمال انقطاع روان شدن را.
0 نظر