کتاب سایه ی تاک-خاطرات سروان پیاده ی چترباز، رحیم افشاری : مهر ماه 1362 بود. غروب به منطقة عملیاتی سومار رسیدم. حدود هفت ساعت در راه بودم. ملایر تا کرمانشاه را با اتوبوس رفتم و از آنجا خودروی سواری مرا تا پل هفت دهنه که ورودیِ منطقة عملیاتی سومار بود رساند. جاده پر پیچ و خم و کوهستانی و پر از درختان بلوط بود. بین راه از گردنه ای گذشتیم که می گفتند گردنة قلاجه است. بر خلاف ملایر که این وقتِ سال تازه برگ درختان رو به زردی می گذشت، آن بیابان برهوت، که اُبهتش مرا گرفته بود، کاملاً رنگ و بوی پاییزی داشت. زمین خشک و تشنه و پوشیده از بوته های گَوَن بود و می گفت که طبیعتِ آنجا، زودتر به استقبال سرما می رود و...
0 نظر