کتاب سه دیدار(جلد دوم) : آنگونه، هزار سال شاید بیش در خدمتِ مرادِ کهن سالِ نو خاسته ی خویش، کنار آن آتش که مرگ را نمی دانست، نشستیم و آن گاه من آهسته به پیرِ تاریخِ وجود گفتم: ای شیخ، آیا ماندن بس نیست؟ گفت: چرا... یک شبانه روزِ خدایی نشستن کافی ست. اینک برویم و باز به گفت و گو در بابِ خداییِ خدا بپردازیم. و به دیگری فرمود: بار دیگر به خاطرت می آورم که خدا داشتن خوب است و به فقرِ کُفر گرفتار آمدن بَد. خدا، نَفسِ خوبی است، و خوب است نَفَسی حَتّی از نَفسِ خوبی را در جسم و روح خویش داشتن. پس، آخرین سخن تو این بود که چرا این وقارِ مطلق، از خطاهای آدمی به خشم می آید و نگفتی اما که چرا نباید خداوندِ ما از این همه آلودگیِ به اختیار، که انسان در آن فرو رفته، به خشم بیاید و...
0 نظر