کتاب چرا احمق،بیمار و بی پول هستید : این ماجرا در فاصله ی کوتاه بین شب شنبه و صبح یکشنبه اتفاق اقتاد. تازه از کلوب شبانه برگشته بودم. وقتی ماشینم را در خیابان پارک کردم و پیاده شدم، فرد غریبه ی بلند قدی نزدیکم شد فکر کردم شاید فندک می خواهد یا به دنبال آدرسی است. کار از کار گذشته بود که متوجه تفنگش شدم. متوجه شدم یک پسر کراکی است و سخت دنبال مواد است تا خودش را بسازد. آن زمان دهه ی هشتاد میلادی بود، روزگار " غرب وحشی" میامی و ظهور و همه گیر شدن کراک، زمانی که مورد هجوم خلافکاران خرده پای مهاجر کوبایی و گروه بد نام کوکائین کابویز قرار داشتیم. ساوت بیچ، جایی که من زندگی می کردم، مرکز فعالیت های مواد مخدر بود و...
0 نظر