کتاب بایکوت-دل نوشته های علی قاضی نظام : چشمانت: تمام گنجشکانِ شهر، منتظرِ باز شدن چشمانت هستند! می شود پروازشان را به تأخیر نیندازی؟ عزیز نداشته ام: عزیز نداشته ام؛ اندکی صبر... نوبتِ ما هم می شود! می رسد وقتِ عاشقی کردنمان... به رخ می کشم تمامِ دوست داشتنمان را ... نوبتِ بازیِ آنهاست فعلاً بیا بنشینیم و تماشایشان کنیم!... چشم باز می کنی: انعکاس نورِ خورشیدِ اولِ صبح در چشمانت، خوشبختی ام را ترسیم می کند! چپشم باز می کنی؟ تو خاص باش: کوچه و خیابان پر شده از آدم هایی که دیگر لازم نیست برای داشتنشان تلاش کنی، اشاره کافی ست! تو اما خاص باش... یک خاص دست نیافتنی... بیاید بماند بسازد: نیازمندیم که یک نفر باشد، انحصاری... قابلِ انتقال به غیر نباشد. بیاید و بماند و بسازد...
0 نظر