کتاب دست آخر : بخشی از نمایشنامه: ?داخل صحنه خلوت است. نور خاکستری. چپ وراست انتهای صحنه، ردیف بالا، دو پنجرهی کوچک، پردهها کنار کشیده شده. دری در پیشانی راست صحنه، تابلویی آویزان کنار در، رو به دیوار. پیشانی چپ صحنه، دو سطل آشغال کنار هم، پوشیده شده با ملافهای کهنه. هَم وسط صحنه، نشسته بر صندلیای چرخدار، پوشیده شده با ملافهای کهنه. کلاو، بی حرکت نزدیک در، چشمهایش خیره به هم. صورتش کاملاً سرخ. تابلوکوتاه. کلاو میرود و زیر پنجرهای سمت چپ میایستد. تلوتلو راه میرود. به پنجرهی سمت چپ مینگرد. میچرخد و به پنجرهای سمت راست می نگرد. میرود و زیر پنجرهی راست میایستد. به پنجرهی سمت راست مینگرد. میچرخد و به پنجرهی سمت چپ مینگرد. از صحنه بیرون میرود، بیدرنگ با نردبانی تاشو و کوچک برمیگردد، میبردش و زیر پنجرهای سمت چپ میگذارد، ازش بالا میرود، پرده را کنار میکشد. پایین میآید، شش قدم (برای مثال) به سوی پنجرهی سمت راست بر میدارد، برمیگردد نردبان را بردارد، برش میدارد و میگذاردش زیر پنجرهای سمت راست و...
0 نظر