کتاب کسی در من شیطنت می کند : بخشی از کتاب: دوباره این حس لعنتی آمده سراغش. حالت تهوع دارد. میرود دستشویی، سرش را میگیرد جلوی توالت فرنگی. عاق میزند. دارد با سرعت بالای صد میراند. شب است و جاده خلوت. ضبط روشن است؟ نه روشن نیست. صدای رادیوست. یکی دارد توش مرثیه میخواند. تا چند دقیقه دیگر رسیده خانه و رفته توی رختخواب. ضیاء خوابیده. مهتا هم میرود که بخوابد. یک چیزی افتاده کنار جاده. سرعتش را میرساند به هشتاد، به هفتاد، به پنجاه، به بیست. چیزی توی شکمش نیست تا بیاید بالا اما باز عق میزند. زن است. روسریاش پرت شده کنار گیر کرده به گاردریل؟ گیر کرده به گاردریل. خونش شتک زده روی آسفالت. انگار یکی زده باشد بهش و در رفته باشد. دیگر عق نمیزند. سرش را می آورد عقب و توی توالت فرنگی را نگاه میکند. دنبال قرصش میگردد. نگه میدارد. زن سرش را کمی گرفته بالا و دستش را دراز کرده طرف او. قرصش را نمیبیند. قاطی بقیه چیزها نیست. یک قدم میرود سمت زن. میایستد. دست زن هنوز جلوش دراز است. میترسد. میلرزد. میپرد تو ماشین. گاز میدهد. سرعتش میشود سی. میشود پنجاه. میشود صد. میشود صد و چهل و...
0 نظر