زیر پوست من

کتاب زیر پوست من : بخشی از کتاب: او خیلی زیبا بود و به تنها چیزی که از همه بیشتر علاقه نشان می‌داد، رقصیدن و اسب ها بودند‌. این جمله در مورد دوران کودکی مادرم است. مربوط به سال‌های قبل از تولد من‌. اما یه لحظه صبر کن ببینم! این مادرش است که در موردش صحبت می‌کند.‌تا آن جایی که یادم می‌آید مادرم از چنین کلماتی استفاده نمی‌کرد. این کلمات نمی‌توانند برای او باشند. زیرا او اصلا مادرش را به یاد نمی‌آورد. نه! او این‌ها را از خدمتکارها شنیده. همان خدمتکاری که طبق معمول پیش‌بندش را می‌پوشد و با قیافه کج و ماوجش به طرز چندش آوری آب بینی‌اش را بالا می‌کشد. همزمان که اندک‌اندک فن‌فن می‌کند داستان‌هایی از آدم های پر رمز راز و خبیث و نیک سرشت آدم‌خوارها و کافرهای بدطینت می‌گوید. گویی آن‌ها را که دنیایشان در زیر پله‌های خانه قرار داشت به سمت من فرا می‌خواند و...