کتاب آه ای مامان : مامان دارد به شعلهها نگاه میکند. از اینجا که من میبینم، مامان خیلی نحیف است. او در طول این سالها نحیف شده است. این سالها، وقتی همه چیز ابتدا پرشتاب بود و بعد ، آرامآرام به تعویق افتاد. اما همة اینها مانع از آگاهی من نسبت به شناخت نشانههای آغاز فاجعه نمیشود. خب، حالا مامان دارد از عشق گذر میکند و با بابا میرسد. به وقتی که بابا بود. وقتی جوانوعاشق و خوشحال بودند. الان مامان با بابا است. مثل همیشه، حالاچشمان مامان دارد قرمز میشود. دارد از اینجا به شعلهها نگاه میکند. بابا چند سال زیر شعلهها و روی لولهها و کنار چاههای نفتوگاز کار میکرد؟ حالا، درست همین حالا مامان دارد سالهای کارکردن بابا را میشمارد. دکتر گفته این ابتدای اضمحلال است و...
0 نظر