کتاب طنین مسی: بخشی از کتاب: همینقدر که از این سینه بیرون نزنی، کافیست. بمانی پشت این میلههای استخوانی و نگاه کنی چند بار میشود، ماه بتابد و این نردههای در گوشت فرورفته ایوان را خطهای سیاه بکشند. آمادهات میکند، برای قربانی، وِردی که میخواند از اسطورهای کهن ... دخترِ آبشار سیاه، روح ماه را مثل یک لکهی سرخ روی صورت میچسباند. روح ماه رشد می کند، حتا اگر نتواند ناخنهای عمودی شب را کوتاه نگه دارد! تو ماه را در خود گرفتهای سرخی، تو را میپوشد... تو، تنهاترین سرخپوست قفسهای کوچکی بی تیروکمانی برای شکاربوفالوسفید که از تاریکی این استخوانها رمیده است! و...
0 نظر