سرباز رنگ پریده

کتاب سرباز رنگ پریده : داستان‌هایی که سِر‌آرتور کانن دویل تحت عنوان کلی "شرلوک‌هولمز" نوشته شامل چهار داستان بلند و پنجاه و شش داستان کوتاه است. درباره‌ی اهمیت این داستان‌ها و تأثیر آنها بر ادبیات پلیسی مطالب بسیاری گفته و نوشته شده است و نگارنده قصد ندارد که به تکرار مکررات بپردازد. اول اینکه دو داستان در کل این مجموعه وجود دارد که راوی آنها بر خلاف پنجاه و هشت داستان دیگر دکتر واتسن، دستیار هولمز، نیست بلکه خود هولمز است. این دو داستان عبارت است از "سرباز‌رنگ‌پریده" و " یال‌شیر" که در کتاب حاضر آمده‌اند. شرک‌هولمز در چند جا شیوة روایتواتسن را به باد انتقاد می‌گیرد و وعده می‌دهد که روزی خودش به این کار پرداخت. شرلوک‌هولمز شخصیتی داستانی است که شهرت خالق خود، سِرآرتور کانن دویل، فراتر رفته است. کارآگاهی که نفس کار برایش اهمیت زیلادی دارد. او هرگز به دنبال کارهای آسان وپیش پا افتاده نیست و پرونده هایی را می پذیرد که پیچیده اند وگشودن راز نهفتة آنها تلاش و دقت و تفکر بسیار می‌طلبد. به همین دلیل هر گاه پلیس بریتانیا، اسکاتلندیارد، در حل معمای پرونده‌ای جنایی در می‌ماند دست به دامان او می‌شود تا او با قابلیت‌های خارق‌العاده‌ای که دارد گره از کارشان بگشاید. چراغ‌راه او عقل است و در تمامی مراحل حل معما و یافتن عمل جنایت از گردآوری شواهد گرفته تا استنتاج منطقی از مسیر عقلانی خارج نمی‌شود. شاید محبوبیت هولمز در میان خوانندگان به این دلیل باشد که علاوه بر کاردانی و تیزهوشی وجدان بیداری نیز دارد و همواره نگران است که مبادا اقدامات او گناهکاری را به عقوبتی شدیدتر از آنچه سزاوار آن است گرفتار کند چنانکه در داستان " ابی‌گرنچ" خطاب به واتسن می‌گوید "ترجیح می‌دهم پلیس انگلستان را دست به سر کنم تا وجدانم را زیر پا بگذارم" و حتی گاهی نیز به قانون نگاه انتقادی دارد و اجرای خشک قانون را هنر نمی‌داند و در جایی از همین داستان با توجه به آنکه پلیس رسمی نیست خطاب به واتسن می گوید" من حق دارم قضاوت کنم و...