کتاب وقتی مهتاب گم شد : کتاب "وقتی مهتاب گم شد" خاطراتِ علی خوش لفظ است. بخشی از کتاب: رفیقی داشتم که میگفت: «اینجا- جزیرهی مجنون- جای دیوانههاست. دیوانههایی که عاشقاند. عاشقانی که میخواهند از راه میان بُر به خدا برسند.» تابستان سال 1365 بود و من با این رفیق راه، راه را گم کرده بودم. کجا؟ در جزیرهی مجنون؛ وقتی که از خط بر میگشتیم. همان دمدمای صبح. گرما بالای سی درجه بود و رطوبت هوا بالای هفتاد درصد و ما برای رهایی از گرما و شرجی، بالاپوشمان، فقط یک زیرپیراهن سفید و خیس بود. آنجا، کسی را دیدم که کلاه پشمی زمستانی را تا پایین ابرو پایین کشیده و کنار نیزارها دراز به دراز خوابیده بود. نگاه عاقل اندر سفیهی به او کردم و به رفیقم گفتم: «راست گفتی که مجنون جای دیوانههاست.» رفیق راه- جلیل شرفی- گفت: «فعلاً چارهای نیست جز اینکه مسیر و راه را از این عاقل دیوانهنما بپرسیم. از نیروهای اطلاعات عملیات است و بلدِ راه.» پرسیدم: «اخوی، ما راه را گم کردهایم. سه راه همت کدام طرف است؟» و...
0 نظر