کتاب مگسک و پسرک-ویزگول از اون بالاها : ویزی بود ویزی نبود. روزی روزگاری پسری بود به نام ویز که دوستی داشت خیلی ناز و عزیز. اسم دوستش چی بود؟ ویزگول. هیچ کس از دوستی ویز و ویزگول سر درنمیآورد. ویزگول خیلی باهوش بود و میتوانست اسم صاحبش را صدا بزند.- اسم من چیه؟ ویززز! یک روز صبح ویز از خواب بیدار شد و وسایلش را توی چمدانش گذاشت. او میخواست همراه خانواده ش به سفر برود. اما ویزگول چی؟ ویزگول هم دلش می خواست همراه ویز سفر کند. خانم ویزویزه گفت: نه! ویزگول خیلی ریزه میزه است شاید گم شود. آقای ویزویز گفت: حرفش را نزن! ویزگول خیلی ریزه میزه است. حتماً گم می شود. او درِ صندوق عقب ماشین را محکم بست و گفت: خوشحال شاد و شنگول سفر کنیم با ویزگول. آنها رفتند و رفتند. وسط راه تصمیم گرفتند غذا بخورند. همین که خانم ویزویزه درِ صندوق را باز کرد چیزی عجیبی دید و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر