کتاب سرمگس7-پیدات کردم : پسری بود که توی خانه مگس نگه می داشت. اسمش را گذاشته بود سَرمگس. سَرمگس بلد بود اسم پسر را بگوید: ویززز! روزی از روزها سَرمگس و ویز رفتن بیرون. ویز گفت: «بیا قایم موشک بازی کنیم.» سَرمگس قایم شد توی سطل آشغال. همیشه همان جا قایم می شد. خوش داشت وقتی ویز دنبالش می گردد از خودش پذیرایی کند. ویز گفت: «پیدات کردم سَرمگس! حالا نوبت من است قایم شوم.» ویز توی اتاقک پشت حیاط قایم شد و در را بَست. سَرمگس راهی پیدا کرد برود تو. ویز گفت: «آفرین! کارَت خوب بود. حالا دوباره نوبت توست که قایم شوی.» سَرمگس دوباره توی سطل آشغال قایم شد. همان وقت آقای زباله چی سَر رسید. آشغال ها را خالی کرد توی کامیونش و راهش را کشید و رفت. بابای ویز داشت می رفت سَرِکار و...
0 نظر