کتاب سرمگس6-هورا سرمگس : پسری بود که توی خانه مگس نگه میداشت. اسمش را گذاشته بود سَرمگس. سَرمگس بلد بود اسم پسر را بگوید: ویززز! سَرمگس و ویزرفتند فوتبال بازی کنند.مربی شان گفت: «برای بازیِ بزرگمان یک بازیکن کم داریم.» ویز گفت: «سَرمگس می تواند بازی کند.» مربی شان قاه قاه خندید: «مگس ها که نمی توانند فوتبال بازی کنند.» ویز گفت: «سَرمگس، نشانشان بده چه کارهایی بلدی!» سَرمگس توپ را شوت کرد. سَرمگس رفت پاسشان را بگیرد. سَرمگس تَکل زد زیر پای ویز. مربی شان گفت:« همانی شد که من گفتم، مگس ها نمی توانند فوتبال بازی کنند. اما حالا روز بازی بیاید، ببینیم چی می شود.» یک روز مانده به بازی بزرگ، ویز برای سَرمگس کلاهِ فوتبال درست کرد. دوتایی فوتبال بازی کردند. خودشان را گرم کردند. نقشه ای سِرّی کشیدند. شادیِ گل برای خودشان اختراع کردند.
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر