کتاب سرمگس5-برو خال آسمان : سَرمگس و ویززز و مامان و بابا به سفر میروند؟ حدس میزنی سَرمگس گم میشود یا مامان و بابا؟ روزی از روزها ویز گفت:«دیگر شده وقت سفر.» سَرمگس هم دلش میخواست برود. اما مامان گفت: «سَرمگس خیلی خیلی کوچولوست، شاید گم شود.» بابا گفت: «ببخشید ویز! سَرمگس توی خانه میمانَد.» بعدش ماشینش را روشن کرد. «آره، بزن برویم تو جاده!» آنها راندند و راندند. زدند کنار تا بار و بَندیلهایشان را پهن کنند. مامان دِر صندوق عقب را باز کرد. سَرمگس پرید بیرون. بابا گفت: «این از کجا پیداش شد؟»مامان و بابا گفتند: «فقط حواست باشد گَمش نکنی، حالا بیا یک چیزی بخوریم.» رفتند سمت ساحل. وقتِ رفتن که شد، مامان و بابا گفتند: «سَرمگس گم شده؟» ویز گفت: «نه بابا، اینجاست!» رفتند موزهی هنر و...
0 نظر