نظریه? عدالت دستپخت نهادباوری استعلایی بسیاری از مطرحترین مسائل حوزه? عدالت را ـ حتی چنانچه حسن نیتی در کار باشد ـ به حد نوعی لفاظی کممایه کاهش میدهد. خیزش مردمانی در سرتاسر جهان برای تحقق عدالت بیشتر جهانی ـ و من در اینجا بر واژه? قیاس «بیشتر» تأکید دارم ـ هیاهو بر سر نیازهای کمینه? زیست انسانی نیست. این خیزش همچنین نه برای برپایی جامعهای «سر تا پا عادل» در جهان، که اصلاح عدالت جهانی، با زدودن سامانهایی در حدی تکاندهنده «ناعادل»، است. آدام اسمیت، یاکندرسه، یا مری ولستونکرفت نیز در دوران خود چنین کردند. بهرغم تداوم واگرایی باورها بر سر مسائلی دیگر، میتوان از راه گفتوشنودی همگانی بر سر این مسائل همداستان شد. مردمانی رنجکشیده چهبسا پژواک فریادشان را در شعر شورانگیز شیموس هینی [شاعر و نمایشنامهنویس ایرلندی و برنده? جایزه? ادبیات نوبل] نیز بشنوند: در این سوی گور، تاریخ میگوید، امیدی نَوَرز، زمانی اما، تنها باری در همه? عمر، خیزاب عدالتی منتَظَر، چهبسا جان گیرد، و آنگاه، امید و تاریخ همسرا شوند. با همه? گیرایی انتظاری اینچنین، برای همسرایی امید و تاریخ، مذاق عدالت نهادباوری استعلایی اما چندان پذیرای شهد این گیرایی نیست. این تنگنا تنها شمایی است از نیاز به گذاری جوهری از نظریههای رایج عدالت؛ و مضمون و مایه? این کتاب.
0 نظر