کتاب جای خالی سلوچ : همه چیز عجیب بود. برای مِرگان، همه چیز عجیب مینمود، و از همه عجیبتر جای خالی سلوج بود. اما هیچ روزی جای خالی سلوچ، مِرگان را به این حال وانداشته بود. دیگر این حیرت نبود، وحشت بود. هراسی تازه، ناگهانی و غریب. بیآنکه خود را دریابد، چشمهایش وادریده و دهنش وا مانده بود. جای خالی سلوچ این بار خالیتر از همیشه مینمود. مثل رمزی بود بر مِرگان. چیزی پیدا و ناپیدا. مِرگان تازه داشت احساس میکرد که پرهیز سلوچ از هر چیز، کناره گیریاش از مِرگان و خانه بهانه نبود، زمینه بود. سلوچ خود را جدا کرده بود، دور انداخته بود و...
0 نظر