کتاب انسانم آرزوست : بخشی از کتاب: کُلنگ از آسمون افتاد -یهو- بَر فَرق ما خورد آی به من چه! ندیدی! روزگار - آخر- دمار از ما در آورد آی به من چه! اجل اومد گرفت دست بابام رو توی دستش نکرد بیمعرفت رحمی، ننهام دق کرد، بابام مرد آی به من چه! اون صغیره-آی به من چه! اون فقیره- آی به من چه! اون یکی پیره زمینگیره به من چه! اون نداره - آی به من چه! اون بیکاره، آی به من چه! اون یکی خرج دوا درمون نداره، آی به من چه! اون گرسنه است- آی به من چه ! اون که تشنه است آی به من چه! اون یکی تو سوز و سرما- پابرهنه است-آی به من چه، آی به من چه!
0 نظر