كتاب گرگي و ويز ويزك2 - مامان گرگي گفت: فقط اين كه به نظرم كار جالبي است. باباي گرگي گفت: موافقم. مسابقه ي استعداديابي مدرسه از آن رسم و رسوم هاي درست و حسابي است. مجبورت مي كند از لاكت بيرون بيايي. گرگي گفت: من دوست دارم تو ي لاك خودم باشم. در ضمن، هيچ كاري هم بلد نيستم و تازه مسابقه هم همين امشب است. صبح شنبه بود. گرگي پشت ميز آشپزخانه نشسته بود و كتابي درباره بالگردها مي خواند و...
Menu
≡
╳
0 نظر