كتاب رمان نوجوان(214)ماني و دختران رنگان - غبار هفت رنگي به پا شد و دختر ها به صورت شعاعي از رنگين كمان از شكاف باريك روي ديوار بيرون رفتند. ماني چند لحظه خشك شده بود تا اين كه به خوش آمد و از ديوارهاي كج و كوله ي چاه بالا رفت. به طبقه ششم رسيد؛ ديو قبل از ماني آن جا بود و داشت ريش هايش را شانه مي زد و...
Menu
≡
╳
0 نظر