عزم-قدرت اشتیاق و ثبات قدم

کتاب عزم-قدرت اشتیاق و ثبات قدم : بخشی از کتاب: ?از کودکی کلمه‌ی نابغه را زیاد می‌شنیدم. همیشه این پدرم بود که از آن استفاده می‌کرد. دوست داشت بدون هیچ مقدمه‌ای بگوید: می‌دانی که یک نابغه نیستی؟ این جمله ممکن بود حین صرف شام، زمان آگهی‌های بازرگانی تلویزیون در اواسط سریال کشتی عشقی یا بعد از این که روی کاناپه دراز می‌کشید و شروع به خواندن مجله‌ی وال‌استریت می‌کرد از او شنیده شود. درست به خاطر نمی‌آورم در پاسخ چه می‌گفتم! شاید تظاهر به نشنیدن می‌کردم. افکار پدرم مرتب معطوف نبوغ، استعداد و این که هوش چه کسی از آن یکی بیشتر است، بود. وی شدیداً درگیر نبوغ و ذکاوت خود بود و نگران این که هوش خانواده‌اش در چه سطحی است. مشکل فقط محدود به من نمی‌شد؛ به نظر پدرم، برادر و خواهرم نیز جزو نوابغ به حساب نمی‌آمدند. با معیارهای او هیچ کدام از ما قابل مقایسه با اینشتین نبودیم و ظاهراً این مسئله برای پدرمان موجب یأسی بزرگ بود. تا آنجا که روزها را دائماً با نگرانی تأثیر کمبود نبوغ در محدود کردن دستاوردهای ما در زندگی می‌گذراند.