کتاب فردی فرفره17-آتش نشان ترسو : بخشی از کتاب: درست در همان موقع سوزی در حالی که مسواکش از دهانش آویزان بود، دوباره وارد اتاقم شد و با خنده به مامان گفت: «فردی خواب دید که یک مأمور قوی و شجاع آتشنشانی است!» مامان از او پرسید: «حالا چرا میخندی؟» گفت: «چون این خندهدارترین چیزی است که تا به حال شنیدهام.» مامان گفت: «اصلاً هم خنده دار نیست. فردی خیلی شجاع است و چه بسا روزی مأمور آتشنشانی شود. درست است، فردی؟» با صدای آهسته جواب دادم: «بله، همینطور است.» آه، کاش مامان میفهمید من چه حالی دارم. چطور میتوانستم یک مأمور آتشنشانی شوم درحالی که میترسیدم از یک میله پایین بروم؟ سوزی گفت: «شاید در خواب بتواند مأمور آتشنشانی شود، مامان.» و...
0 نظر