کتاب فردی فرفره13-صدمین روز مدرسه : بخشی از کتاب: جسی پاسخ داد: «یک چیز غافلگیرکننده میآورم. میخواهم کلکسیونی را به مدرسه بیاورم که متعلق به مادربزرگم میباشد. او این کلکسیون را در کشور گواتمالا تهیه کرد. من دیشب اشیاء این مجموعه را شمردم. تعدادشان بیش از صدتاست، ولی من تنها صد عدد از آنها را به کلاس میآورم، چون خانم ووشی گفت که ما باید صدعدد از یک چیز را با خود به کلاس بیاوریم، نه کمتر نه بیشتر.» زیر لب به خودم گفتم: «خوش به حال جسی !» کلوئه گفت: «من هم میخواهم یک چیز خارجی با خودم بیاورم.» آهسته در گوشی رابی گفتم: «باید چیز جالبی باشد.» رابی گفت: «مطمئنم چیزی است که مادربزرگش برای او به عنوان سوغاتی آورده.» کلوئه ادامه داد: «میخواهم یکصد حیوان شیشهای کوچولو به کلاس بیاورم. آنها واقعاً استثناییاند. مادربزرگم وقتی به ایتالیا رفته بود، آنها را برایم خرید.» رابی رویش را برگرداند و به من لبخند زد و گفت: «دیدی درست گفتم؟» و...
0 نظر