کتاب کلاغ کامل : بخشی از کتاب: صدایی که گویی از ذرات هوا شکل میگرفت و با هر نفسی به داخل ریهها سرازیر می شد و با هر نبض و ضربانی میتوانست، جاری . شدنش را در رگها حس کرد و چرخش بی محابای آن را با چشم دید که هماهنگ با هرآنچه آنجا بود خود را برحقیقت حضور غالب میکرد. وقتی گوشها فرمانروای بدن باشند، اندام هوشمندتر و چالاکتر به نظرمیآیند و سرعت واکنشها تیزتر و سریعتر به وقوع میپیوندند و موقعی که موج صدا با ضربان بدن همراستا باشد همچون حرکاتی موزون و رقص وار به اعصاب و اعضا منتقل میشود و آنجاست که میتوان ریتم و هارمونی یک فرکانس را با تمام وجود حس کرد. اما این صدا، این صدای کلافه کننده، هیچ هم آوایی با فضای درونیش نداشت تا او را برانگیزد. قطع و وصل میشد و هر بار شدیدتر از قبل او را از توهم خواب، بیرون میکشید و...
0 نظر