تخفیف ویژه!
کد شناسه :68781

تایخ بیهقی

450,000 ریال

Rated 5.00 out of 5 based on 0 بررسی
(0 بررسی)
موجود نیست

کتاب تایخ بیهقی : بخشی از کتاب: من برخاستم و کسان فرستادم و قوم حاضر آمدند، پیش امیر رفتیم چون بنشستیم امیر حال با ایشان بازگفت و ملطّفه مرا داد تا بر ایشان خواندم. چون فارغ شدم گفتند: زندگانی خداوند دراز باد، این ملکه نصیحتی کرده است و سخت به وقت آگاهی داده، و خیر بزرگ است که این خبر اینجا رسید که اگر رکاب عالی به سعادت حرکت کرده بودی و سایه بر جانبی افکند و کار برنا گزارده و این خبر آنجا رسید ناچار باز بایستی گشت زشت بودی، اکنون خداوند چه دیده است در این باب؟ گفت: «شما چه گویید که صواب چیست؟» گفتند: ما صواب جز به تعجیل رفتن نبینیم. گفت: «ما هم بر اینیم اما فردا مرگ پدر را بفرماییم تا آشکاراکنند، چون ماتم داشته شد رسولی فرستیم نزدیک پسر کاکو و او را استمالتی کنیم، و شک نیست که وی را این خبر رسیده باشد زودتر از آنکه کِس ما به او رسد، و غنیمت دارد که ما از آنجا بازگردیم، و هر حکم که کنیم به خدمت مال ضمانی اجابت کند و هیچ کژی ننماید که از آنچه نهاده باشد چیزی ندهد، که داند که چون ما بازگشتی مهمّات بسیار پیش افتد و تا روزگار دراز نپردازیم، و لکن ما را باری عذری باشد در بازگشتن. همگان گفتند: سخت صواب و نیکو دیده آمده است و جز این صواب نیست، و هر چند رکاب عالی زودتر حرکت کند سوی خراسان بهتر، که مسافت دور است و قوم غزنین بادی در سر کنند که کار بر ما دراز گردد و...