کتاب مای ما : زیر افتاب پاییزی سرم را گرم ستون فرهنگی اطلاعات کردهام که زنگ حیاط را میزنند. چیزی که دلمشغولم کند حوادث است، خواندن از گمشدههایی که یا اختلالذهنی داشتند یا یک روز صبح، از خانه بیرون آمدند و برنگشتند. عکسهای سهدرچهار، بدظاهر و تار، آدمهای سردرگمی میآمدند که در جهان واقعی گم شدهاند، بدون این که دلیلش را بنویسند. سخت نبود اگر تخیلم را به کار میانداختم، بسته به ظاهر و سن، قصهای میبافم نزدیک به ذهن. انقلاب دو سالش تمام نشده بود که جنگ از مرزها پا کشیده بود به شهر تا هر ستون خبری را در چشم ملت بیمایه کند. سر پیشانی اطلاعات مربوط به شمال غربی شوش است با فونتی درشت تیتر زده: دشت" فتحالمبین " در غرب رودخانهی کرخه میان آتش سوخت و...
0 نظر