کتاب قطار مردم : چکیده: درباره «دانا» چیز دیگری هم هست، اما هیچوقت نگفتهاند؛ دانا «نفهمیدن» نادان را نمیفهمد. چقدر نادان بودن دانا پیچیده است! دانا نادان است. «نفهمیدن» را نمیفهمد، «بودن» را نمیتواند حس نکند. درمییابدش. «نبودن» را میپندارد. نادان «بودن» را درنمییابد. از «نبودن» هیچ اطلاعی ندارد. بخشی از کتاب: وسط خیالم روی میز ساس حیران است. خنگتر از جثهاش. کاری میکند شبیه راه رفتن. چه انتظار بیخودی دارم؛ که بماند بین دو خط موازی. چه قدر بیخودم. دو خط موازی با طول پنج و فاصلهی دو سانتیمتر. ساس لجباز است و...
0 نظر