کتاب دختری که رهایش کردی : بخشی از کتاب: خواهر عزیزتر از جانم امروز سه هفته و چهار روز از رفتنت میگذره. نمیدانم این نامه بهدستت میرسه یا نه. در واقع اصلاً نمیدونم نامههای قبلیم به دستت رسیده یا نه. شهردار مقدمات یهسری گفتوگوی جدید را با آلمانیها فراهم کرده و قول داده اگه اینبار بهنتیجه برسن، این نامه را برات میفرستن. منم چارهای ندارم جز اینکه صبور باشم و دعا کنم. چهارده روز تموم اینجا بارون بارید و جاده رو گلی کرد، چاههامون و کفشهامون و سم اسبها کثیفشدن. دیگه بهندرت جرات میکنیم بریم اون طرف میدون، هم هوا خیلی سرده و هم زندگی خیلی سخت و اگه بخوام راستش رو بگم، دیگه دوست ندارم بچهها رو حتا برای چند لحظه تنها بزارم و...
0 نظر